هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

شهید چراغچی

تهمینه زل زده بود به امام.ماتش برده بود.باورش نمی شد که نشسته روبه روی امام.از نزدیک نزدیک امام را می دید.امام چند بار تکرار کرد«از طرفت وکیلم؟»اما تهمینه اصلا حواسش نبود . همه چیز یادش رفته بود.از پشت تلنگری خورد که «بگو بله .بگو بله» امام خطبه را خواند.بعد هم سفارشی به تهمینه کرد.«با شوهرت بساز»


....کم تلفن می زد.نامه هم نمی نوشت. اخلاقش بود.گاهی سه چهار ماه می شد که تهمینه نمی دیدش . آدرسش  هم نمی داد.یک بار تهمینه ازش گله کرد.گفت «تلفن که نمی زنی .نامه هم که نمی دی.اقلا من رو هم با خودت ببر.»ولی الله آرام گفت «ببین تهمینه جان ٬اگه خیلی دوست داشته باشی ٬دلت بخواد می تونم تو رو ببرم. ولی اون جا که باشی.دلم مدام پیش توست٬نگرانت می شم.ذهنم پیش توست.به کارام نمی رسم اگه هم نامه بدی ٬دو ساعت می شینم نامه ات رو می خونم٬ذهنم درگیر می شه.نه می تونم جواب نامه ات رو بدم٬نه به کارام می رسم.»بعد یکی از عکس های تهمینه را برداشت٬گذاشت توی عکس هایی که داشت.گفت« قایمش می کنم٬ هروقت دلم خیلی برات تنگ شد٬نگاهش می کنم.»....


تهمینه فکر می کرد اگر ولی الله بود٬با هم می رفتند حرم٬مثل هر شب جمعه که فاطمه را هم می بردند.کمیل شبهای جمعه را یادش می آمد که فاطمه را می گذاشتند توی کالسکه اش و سه تایی می رفتندحرم. یادش می آمد که ولی الله خواسته بود که فاطمه توی مراسم تشییع جنازه اش باشد.حالا هم فاطمه را گذاشته بود توی کالسکه اش ٬ولی این بار فقط دو نفر بودند. ولی الله را بردند بهشت رضا.

ما کجا و ...

حماسه امام حسین(ع)،همه در اطراف کرامت و عزت و شرافت و نفاست  

نفس،دور میزند.او امر به معروف و نهی از منکرش هم احساسی است از 

 

این گونه احساسها،می فرمود:مردم!چشمهایتان نمی بیند!آیا نمی بینید  

نیکیها چگونه دارد مهجور و متروک می شودو به آنها عمل نمی شود؟  

 

 نمی بینید زشتیها چگونه رایج شده است؟ 

 

یک مومن اسلام،یک انسان شریف،مرگ را برزندگی ای که درآن همواره با 

 

چنین تابلوهای زشت مواجه باشد و از تابلوهای عالی انسانیت هرگز به 

 

چشمش نخورد،ترجیح می دهد؛(در ادامه)باید چنین باشد که مومن در   

 

چنین شرایطی،  

 

به لقاء پروردگار خودش رغبت کند،یعنی اصلا از این دنیا بیزار بشود: 

 

(استاد شهید مطهری) 

 

 

...داشتم کتابی در مورد روضه های شهید مطهری، می خواندم که این 

 

مطلب را دیدم و نوشتم و بعد یاد شهید دکتر شریعتی افتادم که می گفت: 

 

 

...دموکراسی گفته:رفیق حرفت را بزن،نانت را من می خورم! 

 

...مارکسیسم میگوید:نانت را بخور،حرفت را من می زنم! 

 

...فاشیزم می گوید:نانت را من می خورم،حرفت را من میزنم،تو فقط برای 

 

من کف بزن! 

 

... اسلام حقیقی می گوید:نانت را خودت بخور،حرفت را هم خودت بزن،من 

 

برای اینم که به حق برسی! 

 

و... اسلام دروغین می گوید:تو نانت را بیاور بده به ما،قسمتی از آن راجلویت 

 

می اندازیم و تو حرف بزن،اما حرفی را که ما می گوییم...!! 

 

 

 

 

راستی ما کجاییم و حسین ویارانش کجا....... 

کربلا


 

کربلا یعنی

همان جا که آدم ٬آدم شد...

کل ارض کربلا یعنی٫

هیچ خاکی از عشق خالی نیست...

کربلا اگر نبود

زمین آیا

باز هم جاذبه داشت ؟

کربلا خانه ماست ٬

والحق

هیچ کجا خانه آدم نمی شود...

هر چه ما را از ناامنی کربلا بترسانند٬

باز هم برای ما٬

جز کربلا هیچ نقطه ای امن نیست...

آزمون تمام مقام ها ٬

کربلاست...

اما٬

نه چنان سهل که ما می پنداریم...

برای کربلا

یک رمز بیشتر نیست٬ 

از خود که گذشتی  

به کربلا رسیده ای ...

 

 

بسیج مظلوم !

...به نام اول بسیجی عالم،امیرالمومنین علی(ع)...و به نام آن بسیجی  

 

که تن  

 

به شمشیر 

 

داد ولی ذلت را نپذیرفت...و به نام آن بسیجی که روزی خواهد آمد  

 

و عالم را از بند تبعیض و 

 

بردگی و جهالت نجات خواهد داد... 

 

وبه نام آن پیر بسیجی،خمینی کبیر که رهبر جهان اسلام بود  

 

و در خانه ای ساده می زیست 

 

و ... 

 

به نام آن بسیجیانی که در هنگامه جبهه و جنگ، خانواده هایشان زیر چادر  

 

 زندگی میکردند، 

 

و زنان بسیجی که همسرانشان را برای دفاع از دین و میهن راهی نبرد کردند  

 

و روزها در خانه ها 

 

کار میکردند تا خرج غذا و تحصیل فرزندانشان را تهیه کنند... 

 

به نام آن دخترک یتیمی، که در گرماگرم جنگ،با مادر بزرگش روزه گرفتند  

 

تا از پول صرفه جویی 

 

شده را، 

 

به جبهه ها کمک کنند... 

     

    یادمان که نرفته بسیج،را چه کسانی تشکیل میدادند،و چگونه از 

 

 همه چیز میگذشتند تاملت 

 

ایران با عزت و سربلندی زندگی کنند،البته آن روزها هنوز 

 

 به دست بچه های گل بسیجی، 

 

باطوم و سپر و  کلاه کاسکت....!!! نداده بودند!! 

 

روح بسیجیانی که مظلوم زیستند و مظلومانه تر رفتند 

 

 تا ما بمانیم و نان خون آنها را بخوریم، 

 

شاد...!!!!! 

 

خدا را شکر که هنوز هم میگیم:هفته بسیج مبارک