هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

دیداری به وسعت صداقت



ورود به حیاط خانه ای محقر و کوچک توجه انسان را به خود جلب می کرد ، باور نمیکردی پا در منزل سرداری ... می گذاری ! در ذهنت انتظار دیگری می رفت ، وارد خانه که می شدی مشایعت خانمی ساده و بدون تکلف با لهجه شیرین دزفولی تو را بیشتر جلب می کرد ، وارد ساختمانی در طبقه ی زیرین منزل شدیم و دیگر پر واضح باور نمیکردی که اینجا منزل یکی از اساتید دانشگاه و مسئول پژوهشکده ای در حوزه ی دفاع مقدس است .صداقت و بی ریایی در صحبتهای فرزندش موج می زد تا بتواند پدر را آنگونه که بود بشناساند اما مگر او در کلام می گنجید ! عکس حاج احمد در گوشه ای از منزل نگاه او را همراهت می کرد ،درجه ای که بر دوشش بود و از سال 69 هنوز ارتقا نیافته بود همراه با عکس جوانی اش در دوران دفاع ،نگاهت را به راههای دور و شاید دست نایافتنی می برد البته که او فرزند دوران ایثارگری بود و چشمداشتی به این درجه ها نداشت !


و تو تا پاسی از شب ذهنت مشغول بود که آیا هنوز افرادی وجود دارند که مانند دورانهای دور دفاع مقدس اینگونه بی ریا ،با اخلاص و صادق باشند .نوع زندگی ، تفکر و نگاهشان به جهان هستی با دیگران متفاوت باشد ؟!

در طول مسیر تمام دوران جنگ و سختیها و آدمهای مقاوم جنگ را مرور میکردی اما باز هم باورت نمی شد، اینگونه ساده زیستی را که اینهمه به آن سفارش شده و ما در کوره راههای روزمرگی شاید اعتقادمان را هم جا گذاشته ایم ، چه برسد به ساده زیستی مان !

همسر بزرگوارش می گفت : حاج احمد حیف بود که رفت . اما ما می گوییم حیف این روح بزرگ بود در کالبد کوچک و محقر این زمین خاکی . حیف این انسان معنوی با اینهمه ظرفیت وجودی که در این کره مادی حرکت کند !

براستی که روح بزرگش در این دنیا نمی گنجید .

اما ما هنوز چشم به نگاههای پر مهر شما داریم و می دانیم همانگونه که یادتان با ماست امیدواریم نگاهتان هم با ما باشد !

روحش شاد و با شهدای کربلا محشور باد.... 

(تنفس)

نظرات 11 + ارسال نظر
سهبا یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام عزیز مهربان .
خدایشان رحمت کند . به قول شما ، روحشان بزرگتر از آن بود که در کالبد کوچک خاکی بگنجد . کاش کمی از عظمت روح آنها در ما ساری شود ...

خدمت برادر بزرگوارم ، جناب مهین خاکی هم عرض ادب و سلام دارم . دلتنگشان شده ایم و نیستند ....

سلام نرگس عزیز
ممنون از حضور گرم و پر مهرت ،سفرت هم بی خطر مهربان .

بنده هم از طرف ایشان به شما سلام عرض می کنم وبرایت سلامتی آرزو می کنم .

کسی که سکوت بلد نیست یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 08:56 ب.ظ

درکوره راه ها گم شده ایمو همچنان کوریم...
گذشت...گذشت آن دورانی که مفاهیم مقدس عطرو بوی انسانیت داشتند...گذشت آن همه خلوص نیت آن همه یک رنگی آن هم یک جا و در یک نفر...اما سوداگرهاهستند...دهه ی 60 در رکاب آن پیر جماران واین روزها را در سایه سیدعلی...
هستیم تا دم و باز دمه آخر تا پاسداره قطره قطره خونش باشیم...
ان شاا...

آوای خوشت چه نیکوست !
خوش آمدی .

هستی دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 11:16 ب.ظ http://aftabealamtab.mihanblog.com/

سلام خانم تنفس
چی شده بابا کجان اینجا چه خبره یک خبری به من بدین خب؟

سلام هستی جان
ایشون حالشون خوبه ! هیچ خبر خاصی هم اینجا نیست. فقط من یک پست توی وبلاگ ایشون گذاشتم !

هستی دوشنبه 8 اسفند 1390 ساعت 11:18 ب.ظ http://aftabealamtab.mihanblog.com/

بابا شما کجایین؟
این که امروز به اسم شما امشب برام کامنت گذاشته کیه؟

سعیده سه‌شنبه 9 اسفند 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://s73.blogsky.com

تنفس نازنین سلام
شرمنده که دیر لبیک گفتم دعوتتان را

وقتی خانه ی دلت حریم او باشد
وقتی اورا با تمام عظمتش جای دهی در امن ترین سرای وجود
دیگر جای نخواهی گرفت در قفس تنگ جسم و حتی دنیا
اینجاست که باید خاک و افلاگ گره بخورند تا.........

ممنون عزیز بزرگوار..ممنون
استفاده کردم

سلام سعیده عزیز
دشمنت شرمنده !

وقتی تو سخن می گویی من سرا پا گوش می شوم ....!
خوش آمدی عزیز مهربان .

سرخ تر پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 08:28 ق.ظ http://sorkhtar.blogfa.com/

سلام بر هبوط بزرگوار و تنفس مهربان .

خواندم خواندنی ها را ... روحش قرین رحمت حق .

افسرده شدیم از این دوران وانفسا .... دعا .

سلام برادر گرانقدر

بسیار خوش آمدید ....

همیشه شما را به نیکی به یاد دارم .

در روضه هایتان ما را هم دعا کنید .

سرخ تر پنج‌شنبه 11 اسفند 1390 ساعت 08:31 ق.ظ

راستی هبوط را با اجازه شما همیشه در سرخ تر خواهم خواند .

برایتان آرزوی سلامتی و موفقیت دارم .
در پناه حق باشید .

آیینه رویا دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 04:37 ب.ظ http://aineroya@blogfa.com

سلام.هفته پیش با خانم سوداگر مصاحبه داشتم.سه ساعت اما سی ساعت هم کم بود.برای ناگفته های زنی که هر لحظه زندگی اش حادثه بود.وقتی از لحظات سخت می گفت هنوز می خواست مقاوم باشد اما من به جایش گریه کردم...
می گفت همیشه حاج احمد اورا«مامان رسول» صدا می کرد و....
نمی دانم گاهی آدم عجیب کم می آورد...

سلام
خوشا به سعادت اینان که سالهایی با این مردان بزرگ زندگی کردند...
ممنون از حضورتان .

صبرا چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 03:58 ب.ظ http://sabraa.blogfa.com

سلام و رحمت الله

ببخشید دعوتتان را دیر اجابت کردم ...

ممنون لایق دونستید!

روحمون با یاد این بزرگواران شاد انشاالله !

سلام صبرای عزیز
ممنون از حضور گرم و پر مهرت .

علی جمعه 25 فروردین 1391 ساعت 07:38 ب.ظ http://WWW.HOBOUTEMANDARKAVIR.COM

سلام به تازگی وبلاگی ایجاد کرده ام تقریبا به اسم وبلاگ شما. من وبلگ شما را تاکنون نخوانده ام اما به نظرم همانطور که وبلاگ شما با وبلاگ من قرابت از نظر اسمی دارد شاید از لحظ محتوا نیز نزدیک باشد اگر مایل بودید به این وبلاگ سر بزنید و این کودک نوپا را با نظر های خودتان یاری کنید.
WWW.HOBOUTEMANDARKAVIR.COM
هبوط من در کویر

سلام
متاسفانه آدرستان درست نیست لطفا آدرس درست را مرقوم بفرمایید!

گمنام عاشق همت دوشنبه 25 اردیبهشت 1391 ساعت 10:40 ق.ظ http://asheghehemmat.blogfa.com

سلام داداش که منو فراموش کردی؟؟؟؟؟؟؟؟


زمین جای مردن نیست.
می خواهم شهیدی باشم
بر دوش ابرها

فی امان الله

مگر می شود شما را فراموش کرد بزرگوار !!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد