هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

گره گشا

 

 

خبر ز درد من و دل، به آشنا بدهید  

که من مریض فراقم،به من دوا بدهید 

 

فروغ خانه من یار دل نواز، برفت 

 

شما به کلبه احزان من صفا بدهید 

 

چو من کسی نبود مستحق جرعه وصل 

 

به این حقیر،از آن جرعه از وفا بدهید 

 

........ 

 

............. 

گره فتاده به کارم،کجاست راه نجات؟ 

 

نشان ز کوی حبیب گره گشا بدهید...............  

                                          

نظرات 9 + ارسال نظر
تنفس جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 10:25 ق.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام
کاش مستحق جرعه وصل باشیم .
خدا کند گره گشای عالم گره از کار همه امان بگشاید ...

سلام:
انشاالله...
چطورید شما ؟

سهبا جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام . طاعات قبول .
این بار چه بی صدا ! چه آرام ! چه بی خبر ! مگر چه خبر شده برادر بزرگوار ؟ آمدید آشوب درون را و نگرانی را بیش کنید و بی خبر بگذارید و باز بروید ...
کاش بیشتر می گفتید ...

سلام:
...در دنیایی که نباید زیاد حرف زد،تا به کفر! متهم نشوی،خواهر عزیزم،
این قدر هم زیاد است...

سهبا جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 07:12 ب.ظ

کفر ؟؟؟؟ کدام کفر ؟ کفر کدام خدا ؟ خدای کدام آسمان ؟ آسمان کدام زمین ؟ زمین کدام هستی ؟ هستی کدام آفرینش ؟ آفرینش کدام ......................

اجازه بدهید خود , خود را خفه نکنیم برادر بزرگوار ..... هر چند گاهی سکوت بهترین درمان است ...
دل گرفته ام را .....

سلام:
آسمان این آدمای کوچولوی امروزی،که فقط تا بالای آخرین موی سرشونه!
و خداشون،نه آن خدای مهربون و بزرگ،بلکه حزب و دسته و ....
کلامشونم،یک سری کلمات کلیشه ای...
اینا، همیشه بوده و هستن....

خدای بزرگ و مهربون من،از من عشق به همه خوبیها رو می خواد،کار
برای خلقش رو می خواد،عبادت خودشو می خواد،ثنا و دعا از خودش
و به وسیله بهترینهای خودش رو می خواد،خدای من و تو و ما،راه راست
رو با بهترین و زیبا ترین،شاخصها،ساخته، و ما خیلی راحت،میتونیم توش
با سرعت به سوی رستگاری برویم.......

ولی،امروز گرفتار ارتجاع !!!هستیم.

صهبانا جمعه 28 مرداد 1390 ساعت 09:02 ب.ظ http://sahbana.blogsky.com

سلام بر برادر عزیز تر از جانم محمد آقا ...
خوشحالم که رد قلم مهر انگیزتان را دوباره در این خانه می بینم
امید ورام این باز مانده ی بیچاره از قافله ی انسانیت را فراموش نکنید . این روزها خیلی محتاجم ... مثل همه روزها ی زندگی ام
بخصوص این شب قدری حسابی به فیض امثال شما نیازمندم
مرا فراموش نفرمایید .
خدا یاورتان
رستگار باشید و شهید و شاهد عشق
(مرا ببخشید . این دعای خوبی است ... اما خیلی ها آن رانمی پسندند . میدانم که شما هم آرزویش را دارید )

سلام:
چه دعای پاکی !امیدوارم لایق باشم...
خوشا به حال آنانکه خود را از قافله انسانیت،می دانند و تو پاکی چون
جا مانده پاکانی،هر کی هرچی بخواد بذار بگه !!!!
دوستت دارم عزیز...

ثنائی فر شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

صفا و دوا و وفا را که یافتید ثنا را نیز خبر کنید که کو به کو در جستجویش هستم
حبیب گره گشا را می طلبم قرن هاست

سلام:
نیافتیم ،نیافتیم،....دنبالش با سر و جان دویده ایم و حیف...
ثنایش هم که ورد زبان است...

تنفس شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 05:05 ب.ظ

سلام
خوب هستیم به لطف خدا .
مشغول انجام وظایف محوله!

سلام:
شما خیلی زحمت می کشید و خدا به شما خیلی خیلی قوت بده،
انشاالله،همیشه پاینده باشید.

آیینه رویا شنبه 29 مرداد 1390 ساعت 05:16 ب.ظ http://aineroya.blogfa.com

سلام .برای اینکه از دست شما ورفقای خوش قولتان عصبانی ام.فکر کنم شما حسابی من رو سر کار مصطفی گذاشتید سرکار .باید حتما خودش بیاد تو خوابتون تا این کار به یه جایی برسه .بیچاره من واقای میر هاشمی...کارهاتون خوب پیش میره به امید خدا؟؟؟

سلام:
به به چه عجب،آیینه رویای عزیز،
کتاب مصطفی را هم که من شفاهی به شما نظراتمو گفتم،چرا اینقدر
ناله و نفرین می کنی ؟!!
حالا که بازار تو خواب رفتن داغه،خدا کنه مصطفی بیاد تا باز بعد از سالها،
یک بار از ته دل بخندم !!
ضمنا آیا آقای میرهاشمی،همان موشـ.......ره ؟!!!

علی نیک بخت جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 05:11 ق.ظ

آن یار سفر کرده که صد قافل دل همره اوست...

سلام:
...هر کجا هست،خدایا بسلامت دارش...

علی محمد لو سه‌شنبه 10 آبان 1390 ساعت 11:05 ق.ظ

با سلام
شما خودتون گره گشایید .

سلام
ممنونم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد