...محمد با کنار رفتن گرد و غبار و دود،توانست بقیه را ببیند،حمزه به رو افتاده بود و
دو پایش از زانو قطع شده بود،اصغر کشانی را موج انفجار گرفته و در بین مینها بالا و
پایین می پرید،رضا صدیقی دستش را گرفته و فریاد میزد،حمزه حمزه...عسگری هم
ترکش به رانش خورده و خونریزی شدیدی داشت،گلمحمدی،هم پهلویش را گرفته و
به پهلو خوابیده و درد می کشید...
از بالا کسی آنها را صدا زد،یکی از بچه های تخریب بود،امدادگری از کانال بیرون آمده
بود تا تخریبچیهای مجروح شب قبل را به عقب منتقل کند،تخریبچی ،راه را برای خودش
و امدادگر باز می کرد و با سرعت،خودش را به محمد و حمزه رساند،محمد بالای سر
حمزه،آخرین دقایق قبل از پرواز او را نظاره می کرد،صورت دودآلود حمزه را پاک کرد او
لحظه ای ذکر یا زهرا را قطع نکرد......
باید به حال بقیه هم رسیدگی میشد،محمد سراغ اصغر رفت و او را داخل معبر درون
یک چاله خمپاره نشاند،رضا را هم راهنمایی کرد تا بیاید کنار اصغر،بالای سر سعید
گلمحمدی رفت،از پهلویش،خون لخته لخته،بیرون می آمد،خدایا،پهلو را که نمی شود
خون بندی کرد....!هر طور بود او را از میدان مین،بیرون آورد و رفت کنار حمزه،نگاهی
به او کرد،تخریبچی،و امدادگر هنوز آنجا بودند،حالا نوبت سعید عسگری بود،که ساکت
کناری افتاده و درد می کشید،سعید را بلند کرد و در آغوش گرفت و از میدان مین،
بیرون آمد...محشری بود...................
تخریبچی حمزه را با نا امیدی به کول خود گرفت،تا از میدان بیرون بیاورد،در راه حمزه
آسمان را درآغوش گرفت و تاب پایین آمدن از آسمان را دیگر نداشت.....
محمد در راه پایین بردن دو تا سعید،شاهد پرواز آنها بود،سراغ هر کدام می رفت،
تا او را ببرد،می دید،او هم در حال و هوای حمزه است...تا پایین کوه،آنها که باید
بالا می ماندند،ماندند و به خاک بر نگشتند...
آمبولانس میرود و بدنهای سه سردار واحد اطلاعات و عملیات،با دو مجروح،را با
خود میبرد....
محمد در قرارگاه لشکر ۲۷،جریان را با فرماندهی در میان گذاشت،
محسن دین شعاری،در قرارگاه،آرام و قرار نداشت،او مسئول تخریب بود،سوار شد تا
با همرزمان تخریبچی اش،مینهای سرگردان را بیابد،.....فردا صبح،محسن در آسمان
بود و بدنش در یکی از همان آمبولانسها.............
تقدیم به تخریبچی های گمنام.
کاش از آسمانها ، نیم نگاهی به ما بیندازند به ترحم .... چه کنم با این بغض ؟؟؟؟
... کاش......................
سلام بر پدرترین پدر
چرا بازهم دوری؟چرا باز مرا دلم را دلشوره ای هراس انگیز گرفته است بی ؟آنکه خودم بدانم در تفکرم از نبودن تو چه می گذرد چرا اینقدر تپش های پی در پی قلبم نبودنت را فریاد می زند؟؟؟مانده ام منتظر که تو باشی که دلشوره ام پایان پذیرد
منتظرت می مانم تا به کلبه ام سر بزنی
سلام:
نزذیکت هستم،برگرد و پشت سرت را ببین...!!!
ما پدران،باید پشت سر فرزندانمان باشیم،چه در ظاهر،یا باطن....
کلبه ات نورانی باد.
دلم برایت تنگ شده چند بار بگویمت مهربانم؟؟؟
سلام:من هم همینطور...
عرض سلام و درود و ادب و احترام
خرسندم از بازگشتتان و مشتاق دیدارتان
سلام بزرگوار:
از شما ممنونم که بنده نوازی می کنید.
سلام
از احوال آقای سلامت بپرسید. نگرانش هستم.
سلام:
آقای سلامت را امروز دیدم،سر حال بودند و شاذاب،الحمدلله.
کامنتش را هم میگذارم،ببینید !
[گل][گل][گل][گل][گل]
سلام..استاد عزیزم.مخلص شماخوب هستی صبح بخیر
حضرت آقا یه مطلبی دارند که از نظر اخلاقی برای همه مان مفید است.
مقام معظم رهبری میفرمایند:
من این را به نظرم یک جائى گفتم. پیغمبر اکرم ایستاده بودند یک کسى را که حد رجمِ زنا را بر او جارى میکردند، میدیدند؛ بعضىها هم ایستاده بودند؛ دو نفر با همدیگر حرف میزدند؛ یکى به یکى دیگر گفت که مثل سگ تمام کرد و جان داد - یک همچین تعبیرى - بعد پیغمبر به سمت منزل یا مسجد راه افتادند و این دو نفر هم همراه پیغمبر بودند. توى راه که میرفتند، رسیدند به یک جیفهى مردارى - به یک مردارى، حالا جسد سگى بود، درازگوشى بود، هر چى بود - که مرده بود و آنجا افتاده بود. پیغمبر به این دو نفر رو کردند و گفتند: گاز بگیرید و یک مقدارى از این میل کنید. گفتند: یا رسولاللَّه! ما را تعارف به مردار میکنید؟! فرمود: آن کارى که با آن برادرتان کردید، از این گاز زدن به این مردار بدتر بود. حالا آن برادر کى بوده؟ برادرى که زناى محصنه کرده بوده و رجم شده و اینها دربارهاش آن دو جمله را گفتهاند و پیغمبر اینجور ملامتشان میکند!
زیادتر نگوئید از آنچه که هست، از آنچه که باید و شاید. منصف باشیم؛ عادل باشیم. اینها آن وظائف ماست. اینجور نیست که ما چون مجاهدیم، چون مبارزیم، چون انقلابى هستیم، بنابراین هر کسى که از ما یک ذره - به خیال ما و با تشخیص ما - کمتر است، حق داریم که دربارهاش هر چى که میتوانیم بگوئیم؛ نه، اینجورى نیست.
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=9640
[گل][گل][گل][گل][گل]
سلام بر سلامت:
چطوری داداش ؟امروز صبح در انجمن دیدمت و خیلی خوشحال شدم
و ببخش که تا آخر نماندم که با هم گپ بزنیم.
دوستت دارم .محمد.
درود بر شما
زندگی یک بازیه درد آوراست
زندگی یک اول بی آخر است
زندگی کردیم اما باختیم
کاخ خود را روی دریا ساختیم
لمس باید کرد این اندوه را
بر کمر باید کشید این کوه را
زندگی کردیم و شاکی نیستیم
بر زمین خوردیم و خاکی نیستیم
زندگی مان با همین غمها خوش است
با همین بیش و همین کمها خوش است
همواره برقرار باشید
لحظه هاتان آرام
بدرود
سلام:
چه قشنگ... !
سلام
شبتان بخیر
چقدر سخت است بالای سر عزیزی نظاره گر پرواز بلندش به قله ابدیت باشی ...
ایامتان به کام
سلام:
ایام شما هم به خیر و شادی...
سخت ولی افتخار آمیز...
سلام علیکم
بین تمام کامنت هایم متفاوت ترینشان کامنت شما بود!
اسم شهید خرازی را که دیدم یادم افتاد آخرین جمعه ماه شعبان است و کمیل گلستان شهدا و جقدر دلم برایش تنگ است ...
ممنون از یادآوری تون
وبلاگ ما مزین بود به عکس حاج حسین
هنوز هم هست.هرچند آپ نشود ...
التماس دعا خیلی زیاد
یاعلی
سلام:
وبلاگی که عکس خرازی را در خود دارد،هرگز از نوشتن،خسته
نمی شه...
عزیزم: آپ شو که منتظریم...
سلام سردار دیروز در حضور محفل جانباز عزیز خوش گذاشت عکست بطور افتخار در وبلاگم درمطلب خواب و شاهزادگان گذاشتم ببینی http://asheghehemmat.blogfa.com/
سلام شاهزاده:
دوستت دارم،چون فعالیتت مستدام است و مستدام باشی...
انشاالله...
سلام
خیلی متشکرم
سلام:
خدا نگهدارت باشد،خواهر ارجمندم.
سلام پدر قهرمانم!
چقدر دلم می خواست یک تخریبچی یا یک تک تیر انداز گمنام بودم
سری به دختر کوچکت نمی زنی چرا؟؟؟
سلام دخترم:
تو تک تیر انداز قابلی هستی که قلب منو از راه دور زدی !!
تخریبچی هم هستی،چون موانع را یکی پس از دیگری بر می داری !!
من کم میآم تو وب،ولی هر وقت بیام،تو رو می بینم،عزیزم !!
سلام محمد جان
طاعات قبول . دلتنگتان شده بودم و با عطر و آهنگ وبلاگتان دوباره جان گرفتم ...
ما را هم ریزه خوار سفره ی دعایت کن برادر ...
در پناه حق سلامت و رزمنده باشی ...
یا مهدی (عج)
سلام:
من کوچیکتم !
محتاج دعاتم !
سلام و درود فراوان
گاهی مفاهیم و کلمات در زمان های مختلف چقدر متفاوت می شوند....
تخریبچی های زمان شما و تخریبچی های زمان ما....!!!!!
راستی فاصله ما چقدر است؟؟!!
من تخریبچی های زمان شما را دوست دارم و به همان اندازه از تخریبچی های زمان خود بیزارم...
سلام:
آره راست میگی !امروزیها،همه چیز خودمونو تخریب کردن !
ولی اونا،موانع سر راه این ملت رو خراب می کردن .........!
فاصله زیاده راست می گی............
سلام . شبتان بخیر . طاعاتتان قبول .
آمدید وقتی که من بغض دارم در گلو , از ضعف هایم , از تهی دستانم , از دور ماندنم از آنچه که باید , از دلتنگی هایم ...
آمدم و باز در فضای سرشار لطف و معنویت سرایتان , بغضم شکسته شد و دلم به تلاطم افتاد ...
کاش بیشتر باشید برادر بزرگوار . کاش ...
التماس دعای مرا فراموش نکنید ...
سلام: خواهرم:
من هم از شما خواهشمندم دعا بفرمایید...
خوبید؟
خوش به حالتون با تلاطم وجودتان.....
به من بگو تب و تاب حضور یاران را
و روزهای نفس سوز دشت مهران را
به من بگو که چگونه زخویش کوچیدند
که میزبان شود این خاک تیره، باران را
به من بگو که چگونه چو شعله رقصیدند
که پر شکوفه ببینیم شاخساران را
دلم عجیب گرفته است، آسمان ابریست
چگونه میبری از یاد من سواران را ؟!
دوباره میوزد این باد، باد سرگردان
و میرساند از آن دور بوی یاران را
دوباره باغ، نشاطی غریب میگیرد
که عاشقانه شود میزبان، بهاران را
سلام:
شعر زیبایی است...
ممنونم که آمدید و ر وشن کردید کلبه حقیر مرا...
سلام بزرگوار . شبتان بخیر . باز هم طاعاتتان قبول .
شعر اهدایی تان بی نهایت زیبا بود . ممنونم . اما چرا حس دلتنگی یافتم از نوشته هایتان ؟! ( منظورم کامنتهاست !)
باز هم دعا می کنم حسم ره به خطا ببرد !
منتظر زود زود آمدن تان می مانیم !
سلام:
معمولا گم کرده ها،دنبال گم شده هایشان هستند....
وقتی نیابند،بیشتر می گردند و بیشتر....
آخر سر هم مایوس ،از نظرها محو می شوند و ....
داستان ما،داستان ،رفتن و نرسیدن است....
سلام پدر
نماز روزه هاتون قبول باشه مهربانم!
سلام:
دختر عزیزم،
دوست دار نمازها و روزه هایت در این روزهای بی کسی ام هستم !
مرا از دعای محبت آمیزت،محروم نکن...باشه ؟؟؟
سلام
http://tasnimnoor.ir/uploads/1_19_SHAB%200101.wma
التماس دعا
سلام:
محتاج دعا...
به نظر شما این ثنای تنبل را چگونه تنبیه کنیم؟
به نظر من نبود شما در کنارش برایش بدترین تنبیه است
سلام بزرگوار طاعات قبول یاد بفرمائید حقیر را در لحظات ناب عاشقی تان
چه حال و هوا و عالمی داشتند این عزیزان با عشقشان
هر وقت می آیم و می خوانم این خاطرات را دلم بد هوایی می شود
سلام:
من لایق اینهمه لطف حضرتعالی نیستم...
من هستم که در تبعید دوست داشتنم،در حال تنبیه شدنم !
شاید غبار سالهای گذشته را زدوده و کمی پاک باشم...
دعایم می کنی ؟
سلام بر محمد عزیز
هنوز مدت زیادی از آشنایی ما نمی گذرد . اما انگار مدتهاست شما را می شناسم .
دلم دوباره هوایتان را کرد ... مزاحم شدم .
ایامتان رمضانی ... پاداشتان فطری ...
سلام:
ما جز همدیگر،بی کسیم ؟
شاید ما منقرض شده ایم و خود نمی دانیم !!!
ولی صهبانا هست و آنها هم هستند،باید زندگی کرد...
در پی هر بینشانی نامهاست
زینت تاریخ ما گمنامهاست
سلام:
معلوم شد که هیچ نیستی،بلکه با این بی نشانی،و گمنامی،
زینت تاریخی.............
سلام عزیزترین پدر دنیا
راست می گین از این خاطره ها به جای این که ناراحت شم باید مقاومت و ایستاگی شما و همرزم هاتون را یاد بگیرم
دختر شما بودن بدون تعارف افتخار دوران زندگی من خواهد بود
سلام:
خواهش میکنم !!!
سلام و درود بیکران بر شهیدان و انان که یاد شهیدان را زنده نگه میدارند وبلگت زیباست.
به وباگم سر بزن وبلاگ سنگر نشینان دوپازا منو لینک کن.
لینکتون میکنم
سلام رسول جان:
اومدم دیدم و کیف کردم...