هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

هبوط

مرا کسی نساخت٬ خدا ساخت. نه آنچنان که «کسی میخواست»٬ که من کسی نداشتم. کسم خدا بود٬ کس بی کسان.

کلمه ها و ترکیب های تازه

...اتومبیل پراید سیاه مقابل اداره تامین اجتماعی ایستاد آقای جوانی به همراه خانم جوانتری پیاده شدند.خانم جوان مقابل آینه پراید ٬سر و وضعش را درست کرد و سپس از روی صندلی عقب٬ چادر مشکی تمیزش را برداشت و به صورت نصفه نیمه !سرش کرد و به اتفاق مرد جوان وارد اداره شدند پس از گذشت ده دقیقه ٬شادمان !برگشتند و باز هم چادر روی صندلی عقب ! افتاد و سوار شدندو رفتند.....


......همه داشتند فریاد می کشیدند تشکر تشکر ٬صبح هنگام که هوا بسیار سرد بود ٬همه آمده بودند تا مراسم به دار آویخته شدن ٬مرد جوانی را ببینند که چند مدت قبل جلوی چشمان همین تماشاگران!! جوان دیگری را با ضربات کارد آشپزخانه به قتل رسانده بود....


شاید شما هم از این داستانهای کوتاه در طول روز زیاد ببینید ....

در داستان اول ریا کاری و دو رویی و دوگانگی حاکم در جامعه 

ودر داستان دوم بی خیالی و بی توجهی  انسان ها نسبت به کشته شدن یک انسان و عدم مداخله برای جلو گیری از ارتکاب این جنایت به چشم می خورد!


آیا ما ملت مسلمان و انقلابی ایران ٬سزاوار اینچنین رفتارهایی هستیم ؟

آیا این نوع رفتارها با آموزه های دینی و سوابق انقلابی ما سازگار است ؟

آیا زندگی اجتماعی ما نیاز به آگاهی و آموزش ندارد؟

آیا اصولا کلمه بصیرت فقط در مسائل پیش پا افتاده سیاسی تبلور پیدا می کند؟

یا پیش از آن باید در جامعه به کار بسته شود ؟ و هزاران سئوال دیگر...

ولی چیزی که مهم است این است که بصیرت یک فعل عام است که نسبت به فاعل و مفعول آن معنا پیدا می کندو نه اهرمی برای حذف رقبا !!!

آیا منظور از « بصیرت »  به غیر از نگاه کلان و فهم عمیق در مسائل و موضوعات مختلف به خصوص مسائل اجتماعی است؟

سئوالی که هنوز جوابی برای آن نیافته ام ؟؟؟



نظرات 7 + ارسال نظر
ثنائی فر پنج‌شنبه 23 دی 1389 ساعت 10:02 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

امید نبوده باشدتان مشکلی در تن و جان / و باز هم گویمتان نیاید نباشدتان /و چه خوب آشوب رزق نهانخانه دلمان شد در نبودتان/رفع و دفع هم و غم و ناملایمات خواهش ما از رب رحمان است برایتان

و حقیقتاْ بصیرت را چیزی جز این نخواهد بود نگاه کلان و گسترده فهم و درک عمیق مسائل تفکر درباره ابعاد و زایای مختلف موضوعات دوری از تعصبات کورکورانه و البته بازدهی درست و صحیح

الحمدالله خوب هستم به لطف دوستان
ممنون از دعاگویی سرکار

دانیال جمعه 24 دی 1389 ساعت 09:22 ب.ظ http://danyal.ir

ما نیز چون شما خسته ایم از دروغ های مشهور حشرات الأرض که در تیراژ وسیع منتشر میشوند و نام پاک بصیرت را غاصبانه به خود نسبت میدهند ...

خسته ایم خسته ایم خسته ایم ....از دروغ

آسمان سکوت یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 10:40 ق.ظ http://eisila.blogfa.com

سلام
درست و راست می گویید در اعتراض به نگاه سرد اطرافیانی که جان آدمی را به خطر می اندازند!!!
اگر نگوییم تقدیر بوده است، چه بگوییم از بی تفاوتی و بی نگاهی و سردی دید دیگران در برداشت از تصادم و تصادف جسم آمیان رقیب و قریب!!؟
کاش چند نفر جوانمرد آن اطراف با قدرت تمام درایت، جلو می رفتند و مانع می شدند.
آیا نمی توانستند حربه ی کشتن نفس را از آن بی تفکر بگیرند!!!

سلام
در گذشته یادمان هست که مردم چگونه همه را متعلق به خود می دانستند
در محله ای کسی حق نداشت به دختری توهین کند زیرا جوانان آن محل آن دختر را ناموس خود می دانستند و او را حمایت می کردند چه برسد به چنین فجایعی !!!اما نمی دانیم اینهمه بی دردی از کجا آمده است ؟
که البته تا اندازهای روشن است اگر کسی مداخله کند خود متهم شناخته خواهد شد!!!
ممنون از توجه وحضور حضرتعالی.

آسمان س یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 10:47 ق.ظ

و آیا بصیرت نگاه عمیق و بی طرفانه و هوشمندانه ای نیست که مانع برخورد و آزار دو یا چند شخص در ملاء عام است؟

چندی پیش مردی را دیدم که به سرسختی و لحن بسیار فجیع، همسرش را می آزرد و کتک می زد و مرد دیگری که با سیلی به صورت نازنین دختری او را کشان، با خود می برد و هیچ کس ککش نگزیده بود و من هم که به اعتراض چیزی گفتم مورد تهاجم قرار گرفتم!
گفت : مسئله خصوصی و خانوادگی!! است!!
یک نفر کافی نیست باید همه در زحمت و دردهای خیابان، به راه حل برسند.

هیچ وقت فراموش نمی کنم استادی داشتیم همیشه سفارش می کرد «دغدغه حقوق بشر داشته باشید »بی تفاوت نباشید گرچه درسش به این موضوع مربوط می شد٬اما این دغدغه باید مورد حمایت قرار بگیرد و گرنه خودش مشکل ساز خواهد شد....
قدم رنجه فرمودید .

گمنام سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 05:48 ب.ظ http://www.ashenaye-ghareb.blogfa.com

کاش میشد درشود خستگی این راه, به گوشه نگاهی به گل لبخند جمال مه واره ی آقایمان.....

افسوس...
یاعلی

من که لایق نیستم آن روی زیبا را ببوسم،دلبرم هر جا گذارد پا،...

من آنجا را ببوسم...

حتما همین دور و بر ها مراقب ماست،شک نکن...

احمد سه‌شنبه 5 بهمن 1389 ساعت 07:34 ب.ظ http://www.ahmadkheiry.blogfa.com/

سلام و درود بر یادگار روزهای سخت خستگی ناپذیر....
به قول شهیدگلسرخی بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ ننویسند تا آیندگان ندانند که بی عرضگان این برهه از تاریخ ما هستیم...
ولی خوشحالم که هنوز شما هستید و شاید بهتر است بگویم شما ها هستید... خستگی زمانی است که تنهایی باشد و ما تنها نیستیم ...
راستی یادم رفت بگم خیلی دلم برات تنگ شده ای مرد بزرگ...

سلام احمد آقا:
چطوری برادر؟
من هم دلم برات تنگ شده...

[ بدون نام ] دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 04:51 ب.ظ

حاجی جان سلام!
می بخشی یه مدتی بود به شما یعنی به خودم سری نزده بودم به قول دکتر شریعتی این که بگویم همیشه به یادت هستم حد اقل غلو است اما حتی مواقعی هم که به یادت نیستم دوستت دارم نه تنها تو را بلکه تمام همجنسانت را نه تنها تورا بلکه همه ایل وتبارت را ...مثل اینکه خیلی رمانتیک شد ولی این روزها با این سرشلوغی های الکی وقتی یه فرصتی اینجوری گیر میاد جا داره آدم خودشو خفه کنه . یادش بخیر دردوره نوجوانی وجوانی دوست داشتیم از دوستانمان دور باشیم تا با نامه نگاری وبدور از شرم حضور یاد طرف رو بزاریم جلو مون و هرچی از دلمون به دهنمون میاد بگیم. الآن شاید این ایمیل ها و کامنت ها جای اون نامه ها رو گرفتن . هرچند هرچه کارها راحت تر شده کار سخت تر شده و پیشرفت وتکنو لوژی بجای این که وارسته ترمان کند وابسته تر ونیازمند ترمان کرده است.بازم گلی به جمال همون کاغذنامه های قدیمی خصوصا؛پاکت نامه های زمان جبهه که اهدایی هم بودند و خیلی هاشون قبل از ارسال درجیب روی سینه ها زیر خاک رفتند.
حاجی جان نثر وقلم ساده و صمیمی و صریح وقشنگت تحسین برانگیز است خصوصا؛دراین مطلبی که سوال هایی را هم مطرح کردی سوال هایی که از جواب هاشون با ارزشترن.
من که هربار سعادت حصور دراین محیط درس آموز را پیدا می کنم بهره می برم مختصر ومفید ودلنشین می نویسی .
به همه سلام برسان روی ماه شما ودستان متبرک حاج آقا بزرگ را می بوسم!

دوست دارت محمد....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد